اشعار محمدرضا ترکی

گاه گیر می‌دهد به قیمه‌ها... / محمدرضا ترکی

بیخ گوش او جهان
در مسیر انهدام
در مسیر قتل عام
در مسیر تجزیه
انتقاد او ولی
از محرّم است و تعزیه!

او اگرچه مجمع‌الجزایر بزرگ یافه‌هاست
جیغ و دادش از خرافه‌هاست!
گاه گیر می‌دهد به قیمه‌ها
گاه خیمه‌ها!

نقل چند کاسه قیمه نیست
نقل خیمه نیست
این‌همه بهانه است
ماجرای قیمت است
قصّۀ حراج غیرت است

شمر باز هم به خیمه‌‌گاه تاخته
در کفَش
تیغ واژه‌های آخته!
 
1228 0 5

طبق نصّ یک کتاب کهنه، قوم برگزیده اید / محمدرضا ترکی

چند روز پیش
بزدلانه
کودکان غزّه را
در "شجاعیه"
به خون کشیده اید!
آفرین!
واقعا که در شهامت و شرف پدیده اید
چشم بد به دور
قوم برگزیده اید!

از شما شریف تر کسی ندیده ام
جز جماعتی که کارشان
ماستمالی سیاه کاری شماست
چون به جیب هایشان رسیده اید!

اوج انتقاد و اعتراض این گروه
در برابر تمامی قساوت شما
گاه اخم ساده ای ست
گاه ژست پرافاده ای ست
مثل اینکه "بس کنید جنگ را
بس کنید نام و ننگ را
بس کنید بارش گلوله ی تفنگ را..."
بی که واقعاً بیان شود
کودکان غزّه اند
یا شما که در میان خاک و خون تپیده اید!

این گروه در برابر ستم همیشه بی طرف
این جماعت سیاه رو، ولی یقه سفید
مانده ام که ساقه ی چغندرند
در مسیر باد
یا که برگ بید؟!
 

2422 0 4.86

هیچ کاری نکرده ایم اما... / محمدرضا ترکی

دوستداران بار و بندیلیم
عاشق هرچه زار و زنبیلیم

از کمالاتمان چه عرض کنم
در نواقص که رو به تکمیلیم

چون نداریم حال سعی و تلاش
بین تعطیل یا که تعطیلیم

در عوض هر قدر که می خواهی
اهل تفسیر و اهل تحلیلیم

در کیاست پیاده ایم اما
در سیاست حریف چرچیلیم

در سخن لیبرال و روشنفکر
در عمل اهل زور و تحمیلیم

هیچ کاری نکرده ایم اما
همگی مستحق تجلیلیم

نیست ممکن به مقصدی برسیم
گوییا بر سر تردمیلیم!

1437 0 5

«مثلاً» را «مثلن» بنویسید / محمدرضا ترکی

اگر اوضاع جهان منحطّ است،
همه از مشکل رسم الخطّ است!
 
اگر اوضاع تو هردمبیل است،
رحم و انصاف اگر تعطیل است،
 
علت کاهش برخورداری
رشد نقدینگی و بی کاری،
 
درب گنجه که فراز آمده است
دمب گربه که دراز آمده است،
 
هرچه هست از خط بی ربط شماست
خط منحط  شما خبط شماست
 
شاعران بنده ی بربط هستند
عاشق چهره ی نوخط هستند
 
پس بکوشید که نوخط باشید
بنده ی بربط و خربط باشید!
 
بَدَلش کن به خط لاتینی
با همان شیوه ی استالینی!
 
هرچه «می»هست جدا باید کرد
در همی نیست ، سوا باید کرد
 
«مثلاً» را «مثلن» بنویسید
جای «آفتابه»، «لگن» بنویسید
 
بنویسید که این «زنده گی» است؟!
واقعا مایه ی «شرمنده گی» است!
 
عوض «همزه» در این بوالعجبی
بنویسید «ی»ی یک وجبی!
 
ای برادر! تو اگر باحالی
دست و پا کن خط دیجیتالی!
 
بگذر از شیوه ی فرهنگستان
حبذا شیوه ی خرچنگستان
 
کلمات عربی ممنوع است
عربی عنصر نامطبوع  است
 
خط فعلی عربی از بیخ است
خط ما پارسیان از میخ است
 
نهضتی یک شبه برپا بکنیم
خط میخی را احیا بکنیم!
1679 0 4.33

دادگاه رسمی است! / محمدرضا ترکی

در میان ضرب طبل های انفجار
رقص دود
بر فراز شهر در حصار
از میان خشت و خاک
لب گشوده اند زخم ها و همصدا
با عروسکی شکسته
خنده می زنند
بر دروغ روزگار!

 

***

آه...تا کدام دست مهربان
می رهاند این تن به خون نشسته
آن عروسک شکسته را
از میان خشت و خاک
از میان آن همه غبار...

چشم های خیس کودکی در انتظار...

***

دادگاه رسمی است!

اتّهامتان:
سرقت سیاهی از کلاف گیسوی زنان
قتل عام خواب کودکان
انتشار گرد خواب و مرگ بر سراسر جهان
غارت غرور و غیرتی که نیست
از سران خائن عرب...

بمب ها، گلوله ها
انفجارهای نیمه شب: گواه
دادگاه:
غزّه؛ سرزمین بی پناهگاه!

1736 1 4.75

یک انفجار، شعر مرا تکه تکه کرد / محمدرضا ترکی

لب باز کرده اند به فریاد، زخم هاش...
...
بر نیل غزّه این همه تابوت های خُرد...
...
با آنکه کوچک است بزرگ است داغ او...
...
موشک برای حمله به یک قاصدک... چرا؟!
...
تعداد زخم های تو و داغ های من...
...
آه این عروسکی ست که در خون تپیده است؟!
...
یک غزّه کودکان به خون خفته شاهدند...
...
شیر است و خون تازه که جاری ست از لبش...
...
از خواب کودکان تو آشفته تر منم...
...
یک انفجار شعرِ مرا تکّه تکّه کرد...

2520 4 5

ای بهار کی ظهور می کنی؟ / محمدرضا ترکی

ای نسیم سرخوشی که از کرانه ها عبور می کنی
ای چکاوکی که کوچ تا به جلگه های دور می کنی

ای شهاب روشنی که از دیار آفتاب می رسی
وین فضای قیرگونه را پر از طنین دور می کنی

آی ابر دل گرفته مهاجری که خاک تیره را
آشنای تند بارش شبانه ی بلور می کنی

ای ترنّمی که پا به پای رودها و آبشارها
خلوت سواحل خموش را فضای شور می کنی

آی راهیان که از دیار ما عبور می کنید
پرسشی کنید از او که ای بهار کی ظهور می کنی؟

1571 0 3.5